سفارش تبلیغ
صبا ویژن



بشنو ای دل...






درباره نویسنده
بشنو ای دل...
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
اردیبهشت 90


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
بشنو ای دل...


لوگوی دوستان


وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :16775
بازدید امروز : 0
 RSS 

   

امروز می خوام درباره ی سریال نابرده رنج صحبت کنم و این رو وظیفه ی خودم می دونم

سریالی که می تونست پایان تاثیرگذار و خوبی داشته باشه اما ...

به نظرم موضوع این سریال جالب بود و بازیگرانش هم خیلی هنرمندانه بازی کردند طوری که بیننده رو جذب می کرد و در اوج نشون دادن سختی های زمان هشت سال دفاع مقدس گاهی لبخند رو به روی لبها می نشوند

من تقریبا همه ی قسمت های سریال رو با علاقه دنبال کردم تا دیشب که واقعا از دیدن قسمت آخر این سریال جا خوردم!!! دهنم باز مونده بود!

واقعا متاسفم که توی قسمت آخر این سریال اینطور بیان شد که بازماندگان هشت سال دفاع مقدس عقب مانده های جامعه ی ما هستن که نمی دونن کامپیوتر چی هست و بلد نیستن پسورد رو تلفظ کنن و یه عملیات بانکی رو نمی تونن اینترنتی انجام بدن

واقعا متاسفم که مدل ماشین این افراد رو مدل بیست سی سال پیش نشون می داد در حالی که ماشین های مدل بالای دیگه توی خیابون بود!

واقعا متاسفم از اینکه توی صحنه ی آخر فیلم اینطور بیان شد که دیگه بسه اینقدر سرخاک شهدا نرید چرا با رفتن سرخاک شهدا خاطراتشون رو زنده می کنید!!!!!!!!!

متاسفم که جمله ی آخر فیلم این بود که آدم باید توی زمان خودش زندگی کنه!!!!!!!!

نمی دونم با چه رویی این قسمت آخر توی صدا و سیما پخش شد

واقعا خجالت نکشیدند

ما که نمی تونیم کاری برای جبران زحمات خانواده ی شهدا بکنیم چرا دیگه نمک روی زخمشون می پاشیم؟؟؟؟؟!!!!

واقعا این نتیجه ای بود که باید از یه سریال گرفته می شد؟؟؟

موندم که بازیگران این فیلم از آخر فیلم نامه خبر داشتند و توش بازی کردن؟!

حتما چند روز دیگه هم دست اندرکاران این سریال رو دعوت می کنن و ازشون تقدیر و تشکر می کنن!

به خدا نمی دونم چی بگم...

متاسفم

برا خودمون

برای  حقی که شهدا و خانواده شون به گردن ما دارن و ما اینطوری ادا می کنیم

متاسفم...

حداقل امیدوارم همه ی کسانی که به نتیجه گیری این سریال اعتراض دارن به عنوان یک انجام وظیفه ی کوچک با شماره 162 روابط عمومی صدا و سیما تماس بگیرن و نظرشون رو راجع به این سریال بگن...



نویسنده » ره گذر » ساعت 10:32 صبح روز چهارشنبه 90 مرداد 5

ولادت با سعادت حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها و روز زن مبارک

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سرّ المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک؛


حضرت زهرا(س)؛ پدرم در زمان حیاتش به من فرمود:

هـر که بـر مـن و تـو تا سه روز تحیت و سلام بفرستد، بهشت بر او واجب گـردد.

( همان، ج 1، ص 267)



نویسنده » ره گذر » ساعت 10:4 صبح روز سه شنبه 90 خرداد 3

دیروز با عزیزی صحبت می کردیم، بحث به اینجا رسید که گاهی چقدر بزرگ کردن و تربیت بچه توی جامعه ی امروز سخت و دشوار به نظر میرسه... ورود زود هنگام بچه ها به دنیای مجازی چیزیه که زیاد خوشایند به نظر نمیرسه؛ هنوز توی ورود جوانان و نوجوانان و حد و حدودش هم بحث هست اما امروزه شاهد وبلاگهایی هستیم که بچه های ابتدایی یا کوچکتر البته گاهی به کمک والدینشون می زنن و توش از روزمرگی خودشون می نویسن


به نظر من دنیای مجازی دنیای بسیار گسترده و  گاهی خطرناکه و برای بچه ها ورود به این دنیا می تونه خطرناک تر هم باشه. کمترین اثرش درونگرا کردن بچه هاست که شاید توی یه پست راجع به اون هم صحبت کردیم.

به قول بزرگی خیلی وقتها توی مسیر مبارزه با نفس باید از آگاهی های بی مورد و چیزهایی که برای ما فایده نداره و بلکه به روحمون ضربه هم میزنه دوری کنیم، قدیما پدر و مادرمون تا حدودی این نقش رو به جای ما بازی می کردن؛ یادمه وقتی ما یه سئوال خفن از پدر و مادرمون می پرسیدیم که جوابش خفن تر از خودش بود یه جوری ما رو می پیچوندن و یه جوابی به ما می دادن که ما توی عالم بچگی راضی می شدیم اما تصور کنید بچه ای که به اینترنت دسترسی آزاد داره یاد بگیره که میشه از طریق اینترنت و سرچ کردن جواب سئوالات رو پیدا کرد اونوقت دیگه سراغ پدر و مادرش میره که بخوان بپیچوننش یا میره سراغ اینترنت؟...

تصور کنید بچه هایی که وارد کار وبلاگ نویسی می شن بخوان برای نوشته ی خودشون عکسی از اینترنت سرچ کنن و بذارن؛ چه تضمینی هست که چشم این بچه ای که در طبیعتش کنجکاوی هست توی این فرآیند پاک بمونه؟...

شاید بگید که این مشکل که برای آدم بزرگا هم هست، قبول دارم اما آدم بزرگا عقلشون کامل تره و اگه بخوان می تونن خودشون رو کنترل کنن! اما به نظر شما آیا بچه ای که اول سن کنجکاویشه و هنوز به بلوغ هم نرسیده؛ این دنیای مجازی نمی تونه باعث بلوغ زودرس اون بشه؟ اونم در وضعی که سن ازدواج روز به روز داره میره بالاتر؟!...

توی دنیای حقیقی کدوم پدر و مادری حاضر میشه بچه اش رو تنها بفرسته توی کوچه و خیابون و بگه برو با هر کس و ناکسی خواستی دوست شو و حرف بزن و درد دل کن و ارتباط برقرار کن؟! اگه این توجه توی دنیای حقیقی هست پس چرا توجه نمی کنن و توی دنیای مجازی که خیلی وقتا اطمینانی هم بهش نیست اینقدر مطمئن عمل می کنن؟

پدر و مادرای امروز یا حتی معلم ها چقدر روی تربیت بچه ها کنترل دارن و به این مساله اهمیت می دن؟ چند وقت پیش به وبلاگی سر زدم که مال یه بچه ی ابتدایی بود وقتی مطلبش رو خوندم دود از سرم بلند شد! دیدم که چقدر بچه ها از نظر اخلاقی دارن پس رفت می کنند...

والا به ما که احترام به معلم رو یاد می دادن این شدیم؛ این بچه ها که با بزرگترها و مسایل اطراف اینطور برخورد می کنن چی می خوان بشن؟...

به نظر من به عمق هر مشکلی توی جامعه که بری می بینی که خیلی از مشکلات جامعه ی ما مربوط به مسایل اخلاقیه که بهشون فکر نمی کنیم؛ اخلاق دینی که باید در فرد فرد جامعه باشه تا از اجتماع اونا جامعه ی سالمی به وجود بیاد.

مثلا اون مغازه داری که آشغالهای مغازه اش رو توی جوی آب جلوی مغازه اش میزیزه اگه یه لحظه به این فکر کنه که ممکنه اون زباله زیر پلی جایی گیر کنه و راه آب رو بند بیاره و باعث زحمت کارگر شهرداری یا حتی مردم بشه و این حق الناسه

یا اون خانمی که توی مترو یا اتوبوس ایستگاه اول سوار میشه و روی صندلی میشینه تا ایستگاه آخر؛ به این فکر کنه که همه ی کسانی که سوار شدن به یک اندازه پول دادن و به یک اندازه حق نشستن دارن؛ و اگه بلند بشه و جاش رو به اون خانم مسنی که ایستاده بده بهش لطف نکرده بلکه حقش رو بهش داده!..

یا اون کسی که آدامسش رو از دهن بیرون میاره و کف خیابون میندازه به این فکر کنه که ممکنه این آدامس به چادر یا لباس یه بنده خدایی بچسبه و یه لحظه خودش رو جای اون بذاره که چه حالی میشه

یا اون کارمندی که داره توی یه اداره خدمت می کنه باور داشته باشه که خدمت به خلق خدا عبادته و...

زندگی توی چنین جامعه ای لذت بخش نیست؟

در ادامه متنی که از وبلاگ اون بچه ابتدایی خوندم رو می ذارم تا بخونید؛ به قول استاد بزرگواری اگه کسی به کار بدی که می کنه افتخار کنه، این خیلی بده... شاید بگید خیلی سخت می گیری و این که فقط یه بچه اس و کارش فقط شیطنت بچگانه...

 اما من می خوام اون جامعه ی کوچک کلاسشون رو توی ذهنتون به یک اجتماع و افرادش نسبت بدید و تصور کنید اگه این نسل اینطور پرورش پیدا کنند و ما بی تفاوت باشیم جامعه ای که بچه های ما توی اون زندگی خواهند کرد چطور خواهد بود...

« سلام ...یه خانم هست از اداره میاد تا مثلا با ما درد دل کنه و آداب معاشرت یادمون بده واز این جور چیز ها ... خانمه گفت چند نفر بیان ما هم پریدیم رفتیم پیش اون و10، 15 نفر دیگه  هم تشریف آوردن خانمه گفت فرض کنید مغازه دار سر کوچه تون مرده بچه نمی دونستن چی کار کنن چپ چپ به خانم نگاه  می کردند من به خانم گفتم :خوب خانم بمیره به ما چه ...کم کم بچه هاهم شروع کردن به ادامه دادن حرف من ...به ما چه خانم میخواست نمیره..خوب بمیره ما الان باید چی کارکنیم ...بعد هم بچه ها شروع کرن به رقصیدن به مناسبت مردن مغازه دار سر کوچه  خانمه بیچاره مونده بود چی کار کنه اول چپ چپ نگاه کرد بعد هم پقی زد زیر خنده حالا نخند کی بخند بعد خانومه گفت فرض کنید یه خبر تعجب آور شنیده اید ..نه بابا ...دروغ؟...خانومه دوباره زد زیر خنده بعد خانومه گفت حالا فرض کنید یه خبر خوشحال کننده شنیده اید بچه ها شروع کردن به رقصیدن و آواز خوندن ...وای وای وای بیچاره خانومه چقدر آداب معاشرت به ما یاد داد، تا حقشون باشه بفهمن ما آدم بشو نیستیم ...قبلا یه آخوند اومده بود و ما هم سربه سرش گذاشته بودیم الان حوصله ندارم بعدا براتون مینویسم که ما چقدر با احکام شرعی و غیره و غیره آشنا شده ایم به طوری که آخونده رفته بود به معلم پرورشی گفته بود اینها آدم بشو نیستند »

به راستی چه باید کرد؟...



نویسنده » ره گذر » ساعت 7:49 عصر روز جمعه 90 اردیبهشت 23

 

روح ما آدما هم مثل جسممون نیاز به غذا داره، اگه بهش غذای پاک و سالم نرسونیم خودش رو با هرچیزی که گیرش بیاد سیر می کنه. وقتی کسی توی جامعه گناهی رو آشکارا انجام میده علاوه بر خراب کردن روح خودش، روح بقیه رو هم خراب می کنه. کاش هیچ وقت غذای بدی برای روح کسی نباشیم.  چقدر دنیا قشنگ می شه اگه همه مراقب روح همدیگه باشیم...

خداوند در قرآن سوره آل عمران آیه 102 فرموده:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ  ای اهل ایمان، از خدا بترسید چنانچه شایسته خدا ترس بودن است، و نمیرید جز به دین اسلام.

نگفته اتقوا الله فی دنیای مجازی یا اتقوا الله فی دنیای حقیقی! همیشه و در همه حال باید تقوا پیشه کنیم...



نویسنده » ره گذر » ساعت 1:0 عصر روز پنج شنبه 90 اردیبهشت 22

توی سی دی های خاک گرفته ی چندین سال قبل دنبال فایلی برای یکی از دوستان می گشتم که به دستنوشته ای برخورد کردم؛ گفتم بد نیست اینجا بذارم شاید به درد یکی بخوره و استفاده کنه. باشد که قدردان و لایق  ارثیه ی با ارزشی که از حضرت زهرا سلام الهه علیها به ارث برده ایم باشیم، ان شاالله.

حجاب:

می دانیم که حجاب به معنی پوشش است

چرا حجاب ؟

چرا پوشش ؟

تا چه حد پوشاندن ؟

چگونه پوشاندن ؟

و...

اینها سئوالاتی است که همیشه مطرح بوده است .تا به حال بارها شنیده ایم که بین زن و مرد جاذبه ای هست که مثل دو قطب مخالف آهنربا یکدیگر را جذب می کنند .

میل زن به صید بودن و مرد به صیاد بودن به صورت فطری در وجودشان هست و وجود آن هم برای بقای بشر لازم و ضروری است و اگر کنترل نشود به نظر نه تنها باعث بقای نسل بشر نخواهد شد بلکه بر عکس هم عمل خواهد کرد .

خدایی که این نیرو و این غریزه را در وجود انسان قرار داده است تا سازنده باشد حد و حدود و احکامی هم قرار داده که این نیرو مخرب نباشد . به نظر من حتی اگر فرد به عنوان یک مسلمان ، ساده ترین اصل ارتباط متقابل یعنی رعایت حقوق فرد مقابل را عملاً پذیرفته بود و رعایت می کرد اینقدر مشکل نداشتیم .

برخی از زنان و مردان هستند که حقوق طرف مقابل را رعایت نمی کنند و فکر می کنند هر طور که بخواهند می توانند در جامعه ظاهر شوند و با ظاهر مناسبی که جلب توجه نکند در جامعه حضورپیدا نمی کنند .

مثلاً برخی از آقایان هستند که واقعاً ظاهرشان جلب توجه می کند مثلاً مدل های موها و ریشهای عجیب و غریب دارند یا لباسهای بدن نما می پوشند به طوری که حتی اگر برای لحظه ای باشد جلب توجه می کنند ( در حالی که حتی نام حجاب مرد را نشنیده اند و وقتی با آنها درباره حجاب مرد صحبت کنید با تعجب سئوال می کنند که دستور جدید است ؟ ما هم باید چادر سر کنیم ؟! ...)

همین مسئله در ابعاد شاید گسترده تری در مورد خانمها و قیافه های عجیب غریب ترشان وجود دارد ، آرایشهای تند و غلیظ ، شلوارهای کوتاه و بلند و تنگ و گشاد ، مانتوهای تنگ و کوتاه و رنگهای زننده آن و... که به خاطر میل بیشتر زن به جلوه گری است همه چیزهایی است که توجه هر فرد بیننده را جلب می کنند

این قیافه ها باعث می شود که عده ای حتی اگر برای خنده هم باشد برای لحظه ای هم باشد روی او و قیافه او زوم می کنند و چه بسا این کار برای افرادی به یک عادت و یا تفریح تبدیل شود ، مثلاً کارشان این باشد که به قیافه های عجیب غریب دیگران دقت کنند و چیزی برای خنده پیدا کنند و به قول خودشان این دو روزه جوانی خوش باشند !...

غافل از اینکه همه این نگاهها در ضمیر ناخودآگاه فرد تاثیر داشته و کم کم نگاه به نامحرم برای فرد به صورت یک عادت در می آید و عادت چشم چرانی در آنها به وجود می آید و از آن حتی اگر برای تفریح باشد لذت می برند .

سئوال:

هدف این افراد که سعی می کنند قیافه هرچه منحصر به فردتری داشته باشند از این کارشان چیست ؟

کم نیاوردن در برابر افرادی که به عنوان دوست برای خود انتخاب کرده اند ؟

روی مد بودن ؟

کمبود محبت؟

جلب توجه جنس مخالف؟!

جذاب بودن و خود را با ارزش و کمیاب نشان دادن ؟!...

سر کار گذاشتن جنس مخالف و تفریح و خنده ؟!...

به قول خودشان بی کلاس نبودن؟!...

...

واقعاً چه هدفی دارند؟ شاید مشخص شدن این هدف بخشی از جواب سئوال مطرح شده هم باشد . به نظر من به طور کلی در جامعه پوشش خانمها شاید به چند دسته قابل تقسیم باشد :

1- عده ای که پوشیه می زنند

2- عده ای که حجابشان کامل است و چادر را به عنوان حجاب برتر انتخاب کرده اند

3- عده ای که حجابشان کامل است و حد و حدود آن را رعایت می کنند ولی چادر را انتخاب نکرده اند و به مانتو کفایت می کنند

4- عده ای که ظاهراً حجاب دارند ولی حجابشان کامل نیست و به اصطلاح امروز بد حجاب هستند !!!!....

 ولی بد حجابی چیست ؟

آقای دانشمند حرف زیبایی می زد ، می گفت کلمه بد حجابی چیست که آن را درست کرده ایم ما یک حجاب داریم و یک بی حجابی ، چیزی به نام بدحجابی وجود ندارد و نباید وجود داشته باشد . اگر حجاب است به معنای واقعی آن باید باشد و اگر بی حجابی است که بی حجابی باشد .

اگر فردی واقعاً حجاب را قبول کرده باشد و ارزش وجود آن را درک کرده باشد و حفظ حجابش از روی عادت خانوادگی یا حرف مردم یا محدودیتهای موجود در جامعه نباشد مسلماً در رعایت حد و حدود آن هم ملزم خواهد بود . وگرنه شاید به خاطر محدودیتهای موجود بد حجابی و بدحجابها به وجود آید .

بعضی ها هستند که حدود حجاب را به صورت کامل رعایت نمی کنند و اگر موقعیتی پیش آید به کل آن را کنار می گذارند . و بعضی ها هستند که حدود آن را کامل رعایت نمی کنند ولی حاضر هم نیستند که به کل حجاب را کنار بگذارند . با دسته اول که کاری نداریم و اما دسته دوم ، شاید ارزش خود را نمی دانند و فکر می کنند که بیرون بودن چند تار مو یا نمایان بودن قیافه شان در مانتو یا آرایش چهره شان به حال خودشان یا دیگران فرقی نمی کند و از تاثیرات مخرب آن یا اطلاع ندارند یا باور ندارند که تاثیرات آن می تواند مخرب هم باشد. اگر انسان ( چه مرد و چه زن ) به ارزش پاک بودن پی ببرد هرگز خود را به کمتر از بهشت نخواهد فروخت .

در مورد حدود حجاب :

فکر کنم اگر به دو سئوال صادقانه پاسخ دهیم حدود حجاب حداقل برای خودمان مشخص می شود :

چرا باید بپوشانم؟

چه را باید بپوشانم ؟

 - یکی شاید جواب بدهد:

می پوشانم چون ازپدرم می ترسم

همانقدری می پوشانم که دعوایم نکند و راضی باشد

- یا جواب بدهد :

می پوشانم چون از عذاب خدا می ترسم

آنقدری می پوشانم که او راضی باشد

- و یا بگوید:

می پوشانم تا از تیررس نگاه نامحرمان در امان باشم ، باعث گناه و انحراف کسی نشوم و حقوق طرف مقابل را رعایت کرده باشم تا هم خود آسوده باشم و هم دیگران .

پس می پوشانم هر چیزی که بدانم جلب توجه می کند حتی اگر گردی صورتم باشد وقتی که بدانم نا محرمی با شهوت و لذت به آن نگاه می کند .

به نظر شما  ظاهر این افراد چه تفاوتی خواهد داشت ؟!!!!...

 پس شاید بتوان گفت که حجاب می تواند پوشیه باشد یا چادر باشد و یا مانتو و مقنعه باشد یا هرپوششی که جلب توجه نکند و حدود شرعی را هم رعایت کند.

 یک نکته جالب در یکی از برنامه های تلویزیون که درباره حجاب صحبت می شد بیان کردند این بود که شرع و عرف با هم متفاوت است . مثلاً اگر در یک جامعه ای همه خانمها چادر سفید سر کنند و عرف جامعه این باشد تو هم باید چادر سفید سر کنی چون چادر مشکی تو در آن جامعه جلب توجه خواهد کرد .

اما نکته ای که هست این است که این بدان معنا نیست که وقتی در جامعه ای همه بد حجاب بودند در سایه عرف شرع را زیرپا بگذاریم و برای اینکه حجاب ما جلب توجه نکند آنرا کنار بگذاریم و بد حجاب باشیم و همرنگ جماعت شویم .

حجاب باید به گونه ای باشد که هم خود انسان احساس راحتی کند و سنگینی نگاه کسی را بر خود تحمل نکند و هم دیگران در کنار او احساس راحتی کنند . ولی  راحتی نه به این معنا که بگوییم ما خیلی راحت هستیم و مثل خواهر و برادر هستیم و هیچ فکری از ذهن هیچ کداممان عبور نمی کند و.... بلکه راحتی به معنای واقعی آن . و همین حد و حدود حجاب را مشخص خواهد کرد و خود فرد از هرچه باعث توجه دیگران شود دوری خواهد کرد .

اگر کسی این را هدف قرار داده باشد و مثلاً بداند که نوشتن جزوه سر کلاس برایش دشوار است و می خواهد سر کلاس چادرش را در بیاورد مانتویی که زیر چادرش خواهد پوشید هم ، در راستای همین هدفش خواهد بود . یا مثلاً اگر با مانتو پای تخته می رود که مسئله ای را حل کند ، مانتویش آنقدر تنگ نخواهد بود که وقتی پای تخته رفت خودش مسئله ای باشد که دیگران او را حل می کنند !

باور کنید که اگر اصل حجاب را و یا حتی ارزش خودمان را فهمیده باشیم و ارزش های واقعی را ارزش بدانیم و نه ضد ارزشها را ، حدود حجاب خود به خود برایمان مشخص می شود و خودمان حدودش را حس می کنیم و آنگاه میزانش را آنگونه که باید تنظیم می کنیم .

اما اگر حجاب را همین بدانیم که وقتی به سن تکلیف رسیدم مادرم چادر و مقنعه سرم کرد یا اگر سر نمی کردم مدیر مدرسه راهم نمی داد یا پدرم دعوایم می کرد چون همسایه ها حرف مفت می زدند و.... آنوقت است که در اثر اجبار مثل بچه های دانشگاه خودمان از جلو مانتویی خواهیم بود و ازپشت چادری و یا چادرمان مثل شنل زورو خواهد بود و...

حجاب یعنی پوشش ،اما حجاب فقط پوشانیدن پوست بدن یا موی سر نیست که اگر کچل بودی روسری لازم نباشد و یا می توانی کلاه گیسی داشته باشی و آنوقت چون موی سر خودت نیست آن را بیرون بگذاری ( که اگر موی سرت هم نباشد به چهره تو زیبایی بخشیده است و همین است که نباید باشد )،پوشش یعنی که برآمدگی ها و فرورفتگی های انداممان و آنچه باعث می شود نگاه نامحرمان مسیر حرکتمان را با لذت یا کنجکاوی دنبال کند را بپوشانیم .

 کلاه شرعی بر سر خودمان نگذاریم که چون در بازار هرچه مانتو هست همین شکلی است چاره ای ندارم و همین را می خرم و می پوشم . نمی توانی بگویی وضع جامعه خراب است و همه دارند گناه می کنند و چه گناههای بدتری که چند تار موی من پیش آن چیزی نیست و چرا به من گیر می دهید بروید جلوی بقیه را بگیرید ، زیرا که گناه دیگران مجوز گناه ما نمی شود این توجیه هایی که می کنیم از ما سلب مسئولیت و تکلیف نمی کند .

همه چیز در قرآن بیان شده ، سواد هم داریم ، کتابهای تفسیر و ... هم هست فرصت و عقل هم که خداوند به ما داده است پس چه توجیهی برای دادگاه قیامتمان درپیشگاه خدا خواهیم آورد ؟

بیایید کمی بیشتر مراقب خودمان و دیگران باشیم شاید از عمرمان چیز زیادی نمانده باشد چه بسیار افرادی که نصف همین عمر ما را هم نداشتند و فرصتشان به پایان رسید ...

مطلب دیگر اینکه یکی در جواب بعضی ها که می گفتند ظاهر را ولش کن دلت باید پاک باشد می گفت که ، اگر دل پاک باشد چشم ها و گوشها هم پاک خواهد بود ( فی قلوبهم مرضٌ ... ) . باید تسلیم اهل بیت باشیم ( الاسلام هو التسلیم ) اسلام داشتن یعنی تسلیم امر خدا و اهل بیت بودن .اول روحیه تعبد و بندگی را در خودمان تقویت کنیم بعد دنبال دلیل بگردیم اگر دلیل امری را که اهل بیت فرموده بودند را پیدا کردیم که چه بهتر اگر نه بازهم تسلیم خواهیم بود .

اگر فهمیدیم خدا حکیم است آنوقت می دانیم که در هر کاری حکمتی است؛ اگر به حکمت امری رسیدیم که خوب است، اگر نه دلیل و حکمت آن ضد عقل نخواهد بود بلکه ماوراء عقل خواهد بود .

ما کجا تسلیم امر خدا و اهل بیت هستیم ؟...



نویسنده » ره گذر » ساعت 8:53 صبح روز سه شنبه 90 اردیبهشت 20